ترس
فقط خدا میداند این روزها چقدر فکرم درگیر است!
گاهی احساس ترس میکنم.
قبل از به دنیا آمدن طهورا فکر میکردم با 4 تا کتاب و 6 تا سی دی که گوش دادم و یک تجربه نصفه و نیمه میتوانم بهترین تربیت را نثار کودکم کنم.
ولی حالا اوضاع کاملا فرق دارد....
گاهی احساس میکنم در مقابل یک بچه 1 سال و نیمه کم آورده ام. دانسته هایم هیچ کمکی به من نمیکنند. احساس میکنم مغزم خالی شده و نمیتوانم بهترین راه حل ها را در مواجه با مسایل پیدا کنم. اینجاست که ترسی مبهم سر تا سر وجودم را فرا میگرد. دستانم میلرزد. قلبم تند تند میزند. گاهی واقعا مستاصل میشوم. میگویند دعای مادر گیراست. مینشینم سر سجاده و اعتراف میکنم کم آوردم. میگویم خدایا دستم را بگیر . اینجوری شاید تا حدی ضعف خودم را جبران میکنم و امانت را دست خودش میسپارم. از آقای پناهیان شنیدم که میگفت: تربیت دست شما نیست. تربیت دست امام زمان (عج ) است. فقط شما سعی کنید در این تربیت پارازیت ایجاد نکنید. قبلا فکر میکردم خیلی کار راحتی است .اما الان دست به دامان خود آقا میشوم که کمک کند تا اعمال من خللی در روند تربیت کودکم ایجاد نکند.
پی نوشت:
یک موردی که اخیرا خیلی فکرم را مشغول کرده در رابطه با طهورا، ترس از غریبه هاست. و یا حتی گاهی از فامیل. مطالعاتی که داشتم مبنی بر این بود که این ترس در کودک تا همان یک سالگی است. ولی نمیدانم چرا طهورا هر روز بیشتر نسبت به غریبه ها واکنش نشان میدهد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟