طهوراطهورا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

طهورا عسل مامان و باباش

گفتگو های کودکانه با خدا

      خدای عزیز! به جای این که بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمی‌کنی؟   خدای عزیز! شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمی‌کشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده.   خدای عزیز! در مدرسه به ما گفته‌اند که تو چه کار می‌کنی، اگر تو بری تعطیلات، چه کسی کارهایت را انجام می‌دهد؟   خدای عزیز! آیا تو واقعاً نامرئی هستی یا این فقط یک کلک است؟    خدای عزیز! چه کسی دور کشورها خط می‌کشد؟    خدای عزیز! آیا تو واقعاً منظورت این بوده ک...
6 تير 1391

اولین عروسی

دیشب عروسی پسر عمو حامد بود . این اولین باری بود که تو یه عروسی شرکت کردی. خیلی به همه خوش گذشت. علی الخصوص که عروسی شون خیلی روحانی بود و الحمدلله هیچ گناهی توش نبود( مثل عروسی مامان و بابا). تو هم که شده بودی گل مجلس . همش از این بغل به اون بغل میشدی. یه لحظه زمین نمیموندی. با اون لباس خوشگلت هی از این میز به اون میز میرفتی.فکر میکنم از اون وقت که به دنیا اومده بودی تا حالا این همه آدم یه جا ندیده بودی. اینقدر خسته شده بودی که وقتی برگشتی پیشم، تو اون همه شلوغی خوابت برد و یه ساعتی مامان جون از دستت راحت شد(آخه مسئولیت تو رو سپرده بودم دست مامان جون )   عزیزم خوشحالم که اولین عروسی عمرت رو جایی رفتی که اونجا خدا حضور داشت. امی...
5 تير 1391

پیشرفت کردی عزیزم

سلام دختر خوبم   چند روزی بود که برات ننوشته بودم. دلم برای نوشتن تنگ شده بود. تو این مدت تو یاد گرفتی که وقتی غلت زدی روی دستات بلند شی و پا بزنی. فکر کنم داری برای سینه خیز رفتن آماده میشی . ماشالله روروئک سواریت هم که خوب شده . وقتایی که تو آشپز خونه مشغولم تو رو تو روروئکت میذارم . تو هم واسه خودت این طرف و اون طرف میری و ذوق میکنی. ( تازه با آهنگاش هم میری رو اعصاب مامان چون دستت رو میذاری رو دکمه ها و هی فشار میدی ) عزیزم این روز ها خیلی بیشتر از قبل دوست دارم. نمیدونم شاید برا اینه که شیرینی هاتو بیشتر احساس میکنم. حس میکنم هر روز دارم بهت بیشتر وابسته میشم. دلم برات پر میکشه. چقدر زندگی با تو قشنگه گل من.   ...
1 تير 1391

شعر من بچه شیعه هستم

من بچه شيعه هستم خدارا ميپرستم خداي پاك و دانا مهربان و توانا پيامبرم محمد كه با او قران امد دين را به ما رسانده اومارا شيعه خوانده دختر او زهرا بود فاطمه ي كبرا بود فداي دين شدجانش لعنت به دشمنانش در روز عيد غدير برما علي شد امير امير مومنين هست امام اولين است امام دوم ما بخشنده بود و تنها نام ايشان حسن بود صبور و خوش سخن بود حسين كه شاه دين است امام سومين است شهيد كربلا شد تربت او شفا شد وقتي كه اب ميخورم بر او سلام ميكنم چارم امام سجاد به ما دعا هاياد داد هريك از ان دعا ها پر معني هست و زيبا پنجم امام باقر...
1 تير 1391

رفتن به هیئت

سلام مهربونم   دیشب برای چندمین بار با هم رفتیم هیئت. به این امید که بتونیم تو این اول رجبی یه راز ونیازی بکنیم. اما نه اینکه  که دل شما کوچولو و پاکه، مثل همیشه تا بابا شروع به خوندن کرد ، شما از ته دل گریه کردی. آخه قربون دل پاکت برم من موندم شما چه جوری فرق بین نوای حزین و شاد رو میفهمی گلم؟ دوباره من و مامان ریحانه جون مجبور شدیم اسباب کشی کنیم بریم جای دیگه تا دل گنجشکی شما نگیره عسلم.   مامان فدای طهورای نازش بشه.   ...
1 تير 1391