طهوراطهورا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

طهورا عسل مامان و باباش

پیشرفت کردی عزیزم

سلام دختر خوبم   چند روزی بود که برات ننوشته بودم. دلم برای نوشتن تنگ شده بود. تو این مدت تو یاد گرفتی که وقتی غلت زدی روی دستات بلند شی و پا بزنی. فکر کنم داری برای سینه خیز رفتن آماده میشی . ماشالله روروئک سواریت هم که خوب شده . وقتایی که تو آشپز خونه مشغولم تو رو تو روروئکت میذارم . تو هم واسه خودت این طرف و اون طرف میری و ذوق میکنی. ( تازه با آهنگاش هم میری رو اعصاب مامان چون دستت رو میذاری رو دکمه ها و هی فشار میدی ) عزیزم این روز ها خیلی بیشتر از قبل دوست دارم. نمیدونم شاید برا اینه که شیرینی هاتو بیشتر احساس میکنم. حس میکنم هر روز دارم بهت بیشتر وابسته میشم. دلم برات پر میکشه. چقدر زندگی با تو قشنگه گل من.   ...
1 تير 1391

شعر من بچه شیعه هستم

من بچه شيعه هستم خدارا ميپرستم خداي پاك و دانا مهربان و توانا پيامبرم محمد كه با او قران امد دين را به ما رسانده اومارا شيعه خوانده دختر او زهرا بود فاطمه ي كبرا بود فداي دين شدجانش لعنت به دشمنانش در روز عيد غدير برما علي شد امير امير مومنين هست امام اولين است امام دوم ما بخشنده بود و تنها نام ايشان حسن بود صبور و خوش سخن بود حسين كه شاه دين است امام سومين است شهيد كربلا شد تربت او شفا شد وقتي كه اب ميخورم بر او سلام ميكنم چارم امام سجاد به ما دعا هاياد داد هريك از ان دعا ها پر معني هست و زيبا پنجم امام باقر...
1 تير 1391

رفتن به هیئت

سلام مهربونم   دیشب برای چندمین بار با هم رفتیم هیئت. به این امید که بتونیم تو این اول رجبی یه راز ونیازی بکنیم. اما نه اینکه  که دل شما کوچولو و پاکه، مثل همیشه تا بابا شروع به خوندن کرد ، شما از ته دل گریه کردی. آخه قربون دل پاکت برم من موندم شما چه جوری فرق بین نوای حزین و شاد رو میفهمی گلم؟ دوباره من و مامان ریحانه جون مجبور شدیم اسباب کشی کنیم بریم جای دیگه تا دل گنجشکی شما نگیره عسلم.   مامان فدای طهورای نازش بشه.   ...
1 تير 1391

به نام خدا

سلام عزیزم   این وبلاگ مخصوص تو و خاطراتته این یه هدیه از طرف مامانه که بعدها قدرش رو میفهمی گلم   امشب من وبابا با همکاری هم تو رو برای دومین بار حموم کردیم. با اینکه هفته گذشته هم این کار رو کرده بودیم اما واقعا مثل دفعه اول لذت بردیم. به ماکه خیلی خوش گذشت. تو هم خیلی ساکت و متین خوابیده بودی و به این طرف و اون طرف نگاه میکردی. همین که گریه نمیکردی یعنی آب بازی رو خیلی دوست داشتی. تو اینقدر خانوم و گلی که دل من وبابا برات غش میره عزیزم. دوستت دارم گلم                 ...
1 تير 1391

بزرگ شدی

سلام عزیزم امروز یه کار جدید یاد گرفتی که ما خیلی ذوق کردیم. امروز خودت با دستت پات رو میگرفتی و نگه میداشتی تازه بعدش هم کلی ذوق میکردی. الان ساعت 11 شبه و ما تازه اومدیم خونه. آخه امشب بابا زود از سرکار اومده بود و ما رو برد گردش. رفتیم برای تو لباس خریدیم و بعد رفتیم بیرون شام خوردیم. خیلی خوش گذشت.   دوستت دارم گلم خدا حفظت کنه مامان   ...
1 تير 1391

اینم چند تا عکس از طهورای نازم

                   این عکس اولین روز تولدت توی بیمارستانه                                                          وای که چقدر شکل بابایی          طهورای متفکر        طهورای بامزه            طهورا سر میز شام       طهورای متعجب       ...
1 تير 1391