27 روز است که...
عزیزم. قربان آن چشم های زیبایت بروم.
وقتی شنیدم آن داستان اذیت شدنت را دلم هری ریخت پایین...
چرا از من مخفی میکنی فدایت شوم؟
قربان آن پیچاندن هایت بروم. آخر چطور میتوانی از من مخفی کنی. منی که قلبم برای تو میتپد. گیرم که نگفتی من که از لحن صدای زیبایت خیلی چیزها را متوجه میشوم و دیدی که شدم...
سوی چشمانم نبینم که نور چشمانت کم شود ها...
آخر من قلبم طاقت ندارد با آن چشم های سرخ درشتت روبرو شود.
زود خوب شو ... زود....
فقط 3 روز وقت داری ها....
تقدیم به تو...
به خدای زیبایی ها میسپارمت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی