رفتن به هیئت
سلام مهربونم دیشب برای چندمین بار با هم رفتیم هیئت. به این امید که بتونیم تو این اول رجبی یه راز ونیازی بکنیم. اما نه اینکه که دل شما کوچولو و پاکه، مثل همیشه تا بابا شروع به خوندن کرد ، شما از ته دل گریه کردی. آخه قربون دل پاکت برم من موندم شما چه جوری فرق بین نوای حزین و شاد رو میفهمی گلم؟ دوباره من و مامان ریحانه جون مجبور شدیم اسباب کشی کنیم بریم جای دیگه تا دل گنجشکی شما نگیره عسلم. مامان فدای طهورای نازش بشه. ...