طهوراطهورا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

طهورا عسل مامان و باباش

خاطرات خاله هانیه

1391/4/29 16:50
1,092 بازدید
اشتراک گذاری

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام گل نازم.طهورا جان این اولین باریه که دارم برات خاطره مینویسم بخاطر همین هم خیلی خوشحالم. باامروز سه روز میشه که اومدم خونتون و پیش تو و  مامانت موندملبخند.آخه میدونی چیه؟بابا جون رفته مسافرت. این سه روز خیلی به من با تو خوش گذشت.کلی باهم بازی کردیم.راستی عزیزم تو تازگیا یاد گرفتی بشینی و دیگه دوست نداری بخوابی وقتی میذاریمت زمین کلی واسه خودت غر میزنی تا یکی بیاد بغلت کنهمژه.حتی الانم که دارم برات مینویسم داری گریه میکنی.امروز بابایی ازمسافرت اومد ومنم دیگه دارم میرم خونمون ولی دلم خیلی برات تنگ میشه.واسه خودت،واسه آواز خوندنات،واسه جیغ کشیدناتخنده

خلاصه دوست دارم زودتر بیای خونمون ودوباره ببینمت.دوستت دارم عسلی خالهقلب

 

 

niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

روناک
30 تیر 91 13:26
جالب بود


لطف داری
سیما
30 تیر 91 19:13
سلام خاله بودن خیلی احساس خوبیه من نمیتانم خاله بشم ولی به هرزحمتی هست میخوام ریحانه به من بگه خاله.
سایناجان نی نیت رامیخورم.

ماه مبارک رمضان ماراازدعاهاتان فراموش نکنید التماس دعا


بیچاره ریحانه قاطی میکنه که؟
محتاجیم